#آیان_کتاب
#ayanketab
http://ayanketab.ir/product/%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D9%81%D8%B1%D8%AE-%D8%B2%D8%A7%D8%AF/
فروغ فرخزاداسیرترا می خواهم و دانم که هرگزبه کام دل در آغوشت نگیرمتوئی آن آسمان صاف و روشنمن این کنج قفس، مرغی اسیرم ز پشت میله های سرد و تیرهنگاه حسرتم حیران برویتدر این فکرم که دستی پیش آیدو من ناگه گشایم پر بسویت در این فکرم که در یک لحظه غفلتاز این زندان خامش پر بگیرمبه چشم مرد زندانبان بخندمکنارت زندگی از سر بگیرم در این فکرم من و دانم که هرگزمرا یارای رفتن زین قفس نیستاگر هم مرد زندانبان بخواهددگر از بهر پروازم نفس نیست ز پشت میله ها، هر صبح روشننگاه کودکی خندد برویمچو من سر می کنم آواز شادیلبش با بوسه می آید بسویم اگر ای آسمان خواهم که یکروزاز این زندان خامش پر بگیرمبه چشم کودک گریان چه گویمز من بگذر، که من مرغی اسیرم من آن شمعم که با سوز دل خویشفروزان می کنم ویرانه ای رااگر خواهم که خاموشی گزینمپریشان می کنم کاشانه ای را